سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیور حکمت، بی رغبتی به دنیاست . [امام علی علیه السلام]

هنر و فلسفه و ادبیات و ادیان ...

 
 
آیا اعتقاد به خدا علمی ست ؟...(دوشنبه 87 آذر 25 ساعت 4:30 صبح )

***

با سلام به دوستان عزیزم و همراهان بزرگوار ...

 

قبل پرداختن به این سؤال روشن شدن یک موضوع بسیار لازم است و آن جواب این سؤال ابتدایی ست که : " وقتی ما از علم حرف میزنیم از چه چیزی حرف میزنیم ؟ منظور از علمی بودن یک مسئله چیست ؟ "

در طی سالهای بسیاری که از زندگی انسان هوشمند بر روی کره خاکی میگذرد ، این موجود کنجکاو و بیقرار دانستن مجهولات ، نکته به نکته کشف های خود را از دنیای اطراف خود و تجربه های زندگی خویش کنار هم جمع کرده است ، به تدریج و با پرداختن هزینه های گزاف اشتباهات خود را تصحیح نموده و با انواع روشهایی که تا این زمان به نظرش عقلانی و منطقی مینموده است ، دانستنیهایی به نا م علم امروز را فراهم کرده است.

اگر چه این گنجینه گرانبها ، ارزشمند ترین چیزی ست که انسان با تلاش خود تا زمان حال به دست آورده است اما بایستی  خارج از تعصب کور ذاتی انسان در دفاع از برخی دارائیهای موروثی اش ، قضاوت کرد که این دانش گردآوری شده چه مقدار از حقایق عالم هستی را تشکیل میدهد ؟ تا چه اندازه بی نقص و درست است ؟ اشتباهات احتمالی آن کجاست ؟ آیا با این معلومات میتوان نتیجه گیری روشن و قاطعی راجع به کل جهان هستی و مسیر آن داشت ؟ ... تمامی این سؤالات هستند که ما را در مواجه با  " علم " به لحظه ای تفکر و مکث منطقی دعوت میکنند .

 

زمانی با یکی از دوستان دانشمندم که دارای مدرک دکتری ریاضی از آلمان است و دارای تحقیقات بسیاری در زمینه های دیگر مانند فیزیک ، ادبیات ، فلسفه و ... است ، راجع به همین مسایل صحبت میکردیم .

من از ایشان سؤال کردم به نظرشما و در برآوردی از نظر اکثر دانشمندان امروز چه مقدار از کل حقایق و واقعیت های جهان هستی امروز برای ما روشن و حل شده هستند ؟

پاسخ این دوست عزیز به شدت بنده را به حیرت و تفکر فرو برد ...

ایشان فرمودند : " ... با قاطعیت و به صورت بسیار واضح بایستی بگویم چیزی در حد صفر !!! " جالب اینجاست که این دوست بی نهایت گرامی بنده به هیچ وجه قایل به وجود جهان غیر مادی و درستی  مسایل مذ هبی و در کل چیزی خارج از عالم مادی ما نیستند و به طبع از دیدگاه ایشان بسیاری از سؤالاتی که کسی مثل بنده با آنها مواجه هستم اصولا" وجود ندارند و دارای ارزش کشف علمی نیستند !

این را به این دلیل عرض کردم که متوجه شوید کلیت جهان هستی در نظر ایشان نسبت به یک فرد معتقد به مذهب و جهان خارج از ماده ، بسیار محدود تر است .( بنا بر فرض منطقی این قیاس )

                         

پس سؤال حقیقی این است که : " آیا این معلومات بسیار بسیار محدود ما نسبت به جهان اطراف مان همان علمی ست که قرار است با تکیه بر آن در مورد بسیاری از مفروضات و اعتقادات دیگران قضاوت کنیم ؟ "

... "  آیا معنای علمی بودن یک مسئله این است که در این دایره تنگ بگنجد ؟ " ...  " آیا خارج از این معلومات محدود هر چیز دیگری غیر علمی و به طبع غیر حقیقی و بی ارزش است ؟ "

و حالا یک مسئله جالب تر !! ...

بر طبق یکی از فرضیه های پیچیده  دانشمندان علم فیزیک کوانتوم که به نظریه ریسمان معروف است ، جهانی که ما میشناسیم حداقل یکی از 10 به توان 15 جهانی ست که به صورت موازی با جهان ما وجود دارند ... !!!!!

( البته این یک برش مختصر، در حد یک جمله ، از کلیت این نظریه است و ور واقع مسئله بسیار تخصصی تر و پیچیده ترست ! ) این نظریه که تا حدی می تواند به مقداری از مجهولات جهان هستی در دیدگاه دانشمندان کمک کند ، شاید به ما نشان بدهد که اکنون در کجای " سرزمین علم " قرار گرفته ایم ؟

فقط چند لحظه به کار انداختن تصورات ما کافی ست تا با درک این عظمت ( جهان هستی ) در مقابل این حقارت ! ( دانسته های ما ) از هوش برویم و زبان در کام بگیریم.

معنی این همه این است که رفیق دانشمند ما هم چندان درست نمی گفت !! ... زیرا ایشان تنها به جهان خودمان اشاره داشتند . در واقع نزدیک به صفر برای نامیدن مقدار اطلاعات ما از هستی ، رقم بسیار خوشبینانه ایست و یا حتا بهتر است بگوییم رؤیایی ...!

                      

***

حالا به سؤال جالب خودمان برسیم :

آیا اعتقاد به خدا علمی ست ؟...  یکی از بهترین و منطقی ترین برهان های وجود خداوند برهان علیت است که سالیان بسیار طولانی مورد استناد موحدان بوده است و در همین مقدار زمان هم مورد حمله  منکران !

در یکی از بحثهایی که در آینده انشاء لله میخواهم بپردازم ، فیلسوف ملحدی مانند " دیوید هیوم " تلاش کرد که این برهان را از نظر منطقی و استدلالی به چالش بکشاند ...

 نقایص استدلال های هیوم و بحث بر آنها بماند برای بعد ...  اما یکی از جالب ترین آثار این مدعا خالی شدن زیر پای این پهلوان کوچک دوست داشتنی ما  " علم انسان "  ( به معنای تمام دانسته های او تا امروز از هر لحاظ )- با آن چثه که ذکر شد ! -  و خراب شدن تنها تکیه گاهش بود . در واقع هیوم با دانستن اینکه تبر فلسفی اش شاخه ء زیر پای خودش را نشانه  گرفته است برای اثبات حرف خود چاره دیگری پیدا نمیکرد !

اگر مانند هیوم معتقد باشیم علیت در جهان ما تنها در ذهن ماست و حقیقت ندارد ( بصورت کلی ) پس علم بشر که از کنکاش در همین سرزمین به دست آمده است چه تکیه گاهی دارد ؟

همین امر باعث گردید تا در فلسفه علم هر روز حفره های عظیم تری ایجاد شود و ما به صورت ضمنی بپذیریم که  جستجوی علمی مبتنی بر علت اتفاقات هستی را ادامه دهیم در حالیکه معتقدیم خود علیت جهان  حقیقت ندارد !!!

این تضاد سرگیجه آور بزرگترین مانع درک حقیقت از سوی مدعیان دانش امروز در مقابل عظمت هستی می تواند قلمداد شود .

در حالیکه در نظرگاه ایمان به وجود خداوند ، علم بشر اگر چه ناقص ، حقیر و محدود است در عین حال مقدس ، مستحکم و قابل اعتماد نیز می باشد (1)

پس از یک دیدگاه اعتقاد به خدا که یکی از براهین آن علیت است ، بسیار علمی تر از الحاد مدعیان علم روز !  است .

بازگشت به دوران غار نشینی

                      

توجه به این نکته بسیار جالب می نماید که بر طبق یک دست انداز فکری! در ذهن بیشتر  ، او خیال میکند که هر چیزی که روابط علی و معلولی آن تا حدی معلوم شد و به قول معروف علم آنرا کشف کرد ، از حیطهء تسلط خدا  خارج شده است و تنها راه اینکه بتوانیم مسئله ای را به خدا ربط دهیم اینست که آن نکته مجهول و تاریک باشد !!!

شاید دلیل این امر آن باشد که بشر جاهل در طی مسیر شناخت خود از جهان هر چیز ناشناخته ای را به قدرتهای ماورائی نسبت میداد و با روشن شدن دلیل منطقی آن در  می یافت که تصوراتش غلط بوده است . و حالا بر طبق این کلیشه قدیمی هر مجهولی را که کشف میکند از بی ربط بودن کلی آن به خالق هستی مطمئمن میشود !

در حالیکه اعتقاد به خداوند یکتا ، اعتقاد به علت علتهاست ، نه اعتقاد به خدایی بودن مجهولات !! 

 جالب اینجاست که بعد از استدلال هیوم در زیر سؤال بردن علیت ، این بشر مدرن بی خداست که چماق علم تجربی  را به دست گرفت و به غارهای تاریک طبیت و مادی گرایی خزید ، تا از این پس هر چه که تجربه میکند و میشناسد را به غلط یکسره بی ربط به مبداء هستی بداند !! 

و فیلسوفان مدرن نیز به جای دعوت به نور آفتاب ، تنها برای آنان مشعلی کم فروغ از پوزیتیویسم(?) افروختند و از خروج از این غار منع کردند ! 

                      

***

امیدوارم فرصت بیشتری پیش آید تا در مورد این نوع استدلالات که به منظور نفی براهین عقلی وجود خداوند و ارتباط اخلاق با اعتقاد به خدا ( بحث پیشین مان ) و ... به بررسی و بحث بپردازیم.   

********************************

?. رجوع شود به انبوه آیات و احادیث در تقدیس علم و تشویق به فراگیری آن در منابع اصیل اسلامی

?. مکتب فلسفی غالب دنیای مدرن ، در اعتقاد به اینکه هر چیزی که قابل تجربه و آزمایش نیست ، غیر حقیقی ست و جای بحث و کنکاش ندارد ...



 
انسانیت و نفی خداوند(پنج شنبه 87 آذر 7 ساعت 7:32 صبح )

                                با سلام خدمت دوستان عزیز و بزرگوارم و مخاطبان این مجال کوتاه

در این مقال قصد دارم در حد وسع و توان و تا جایی که زنجیر کوتاه خرد و نیروی عقل  بنده اجازت رهایی مرا میدهد در مورد یک مسئله بنیادین تفکر بشری ، بحث کوتاهی داشته باشم ، امیدوارم که کاستی ها نواقص این نظریات تنها مودت و دوستی شما گرامیان عزیز را در ارشاد و راهنمایی بنده بر انگیزد و بر بنده ایراد کاستی استطاعت فکری را ببخشایید.

بنده میخواهم در اینجا گمان خود را در مورد اینکه : " ما هرگز نمی توانیم به عنوان یک انسان که همزمان خردمند است و قایل به انسانیت و اخلاق ... وجود خداوند باریتعالی را رد نماییم ! " تا جایی که میتوانم به اثبات نزدیک  کنم.

***

 در مورد وجود یا عدم وجود آفریدگار و خداوند در طی قرون متوالی و بسیار ،  بحث های عقلی و فلسفی فراوان صورت گرفته است و در رد و اثبات هر دو نظر مجادلات  بسیار صورت گرفته است که  من در اینجا قصد ورود و بررسی هر چند پراکنده ی تمامی ساحت های این بحث را ندارم و ادعای آنرا نیز ....

اما میخواهم دوباره فرضی را مبنای بحث کوتاه خود قرار دهم و از آن نتیجه ای مبتنی بر عقل واستنتاج خرد بگیرم.

فرض کنیم خداوند وجود نداشته باشد و به صورت قطعی و یقینی این مسئله برای ما ثابت شده باشد.

حالا من به عنوان یک انسان چه موجودی هستم ؟ تکلیف و وظیفه من در قبال خودم در ابتدا چیست ؟ آیا اصولا" تکلیفی بر من مترتب خواهد بود یا خیر ؟

آیا من ملزم به رعایت چیزهایی که به آنها حقوق دیگران ، انسانیت ، قانون و یا اخلاق  و ...هر چیز دیگری شبیه اینها  میگویند هستم ؟ به چه دلیل؟ استدلال عقلی من برای این التزام چه خواهد بود؟

اگر نگاهی گذرا به تاریخ تفکر بشری و فلسفه ورزیهای انسان خردمند در طول حیات متمدن او بیاندازیم و آنرا از این دریچه در معرض کنکاش و تعمق قرار دهیم ، - از نظر بنده  ، تنها -  نتیجه عقلانی محکمی که میتوان گرفت این خواهد بود که انسان هر چه باشد و جهان اطراف او هر ماهیتی داشته باشد هرگز دلیلی نخواهد داشت تا از لذت ها و تمایلات خویشتن خود به هر دلیل بگذرد و به خاطر مصلحت فرد دیگر یا جمع و اجتماعآنرا فرو گذارد .

 در واقع – در آنصورت -  تنها در صورتی که یک اجبار مرا وادار به این التزام های گوناگون نماید نفع من حکم میکند که تن به این جبر دهم و در غیر این صورت کار من تنها عملی غیر عقلانی و بیهوده خواهد بود.

فرض کنید من تمایل دارم به خاطر رضایت خاطر خود و یا منفعتی که احتمال آنرا میدهم برای من واقع شود دیگری را قربانی نمایم حتا اگر آن دیگری فردی از افراد خانواده ء من باشد و یا تعدادی از افراد اجتماع اطراف من ...

چه چیز خردمندانه و یا دلیلی قاطع بر ان حکم میکند که من از این کار اجتناب کنم؟

اخلاق ؟ ...نفع من در صورت رعایت قانون توسط همه و راحتی من ؟ ... انسانیت ؟.... ولی اگر من قدرت آنرا داشته باشم تا بدون نیاز به رعایت شدن این قوانین توسط خود یا دیگران ، به نفع و لذت ایده آل خود برسم چه ؟ در آنصورت دلیل عقلانی من چه خواهد بود ؟

شفقت ؟ ترحم ؟ همخونی ؟ بستگی های خانوادگی و عاطفی ؟ بستگی نژادی و امثال اینها ؟...

اما تمام اینها چیزهایی ذهنی نیستند که مرا از به دست اوردن نهایت لذت و منفعت به صورتی احمقانه باز میدارند ؟؟؟  اینها امور فطری من هستند ؟ فطرت من چیست ؟ مگر من حیوان مادی گذرایی نیستم که نهایت و غایتی متوجه من و البته دیگران نیست ؟

چنین است که تنها با زیرکی و ریزبینی ، بدون تعارف و با  قاطعیت متوجه میشویم تنها و تنها خردمندان واقعی که به وجود خداوند و هدف دار بودن جهان و غایت و نهایت موعودی اعتقاد ندارند، آنارشیستهای کامل و حقیقی هستندو هرگونه تخفیف در این نظریه ، فریب دادن خود و دیگران می نماید...

 

من فکر میکنم بزرگترین و خردمندترین و البته صادق ترین  فیلسوف ملحد تاریخ بشریت به یقین " نیچه " بوده است.

                                         

 اوست که بدون ملاحظات فریبکارانه وقتی" حکم به مردن خداوند" میدهد( در واقع دریافت نهایی خود از تفکر در باره جهان و علت آن و فهمیدن آنکه خداوند از ابتدا نبوده است ، نه به گمان برخی تنها پایان دوره استیلای مسیحیت بر ذهن بشر اروپایی ) تنها غایت مقبول و خردمندانه را برای بشر " نیل به قدرت" میداند و اخلاق و قانون را در هر صورتی ، فریبکاری و حقه ء انسان های ضعیف برای مراقبت از خود در برابر انسان قوی و نیرومند  میداند .

نیچه به خوبی دریافته بود که با مرگ ایده ء خداوند و حساب وکتاب الهی ، انسان خردمند –  و البته انسان دارای قدرت – هیچ دلیل عقلی برای التزام به  قوانین  ساخته دست بشر ندارد .

نیچه ،  شتر سواری دولا دولا ی  فیلسوفان ملحد پیش ازخود را در قبول ضمنی وجوب رعایت اخلاق و قانون را فریبکارانه و ناشی از حقارت و ضعف می پنداشت و این به دلیل ذهن درخشان و عقل و خرد  بی ریا و قدرتمند  نیچه بود که اورا وادار میکرد همچون فلاسفه دیگر به این حقارت تن درندهد.

 البته قبل و بعد از نیچه هم کسانی بودند که تا حدودی این عدم التزام بشر را در صورت نبودن خداوند تشخیص داده بودند و تا حدی در سیستم فلسفی خود انرا جای داده بودند ولی هرگز مانند نیچه جراءت و جسارت ابراز قاطع و بدون سازش آنرا به صورت خالص و عیان به خود نداده بودند.

دقت و توجه در آراء برخی از فلاسفه یونان باستان ، و بعدها  سیستمهای فلسفی مانند آنچه که در پس زمینه افکار کسانی مثل : شوپنهاور ، هگل ، و دیگران ... این دریافت همراه با وحشت و ترس از ابراز قاطعانه و کامل و بی پروای  آنرا، از پس  لفافه های پیچیده برای ما آشکار میسازد .

یکی از نمودهای منطقی این دریافت ها آراء ماکیاولی  ست که  نسخه ای برای پادشاهان و حاکمان است – صاحبان همان قدرت مورد اشاره نیچه هرچند که در سطح ! و به دور از ژرفای ا ندیشه نیچه... _     تا از مزایا ی

 عقل و خرد انسانی استفاده ببرند و این انرژی نهفته در اتمهای اعتقاد به الحاد را برای رسیدن به نهایت رهایی از قیود انسانی و به طبع آن کامروایی مادی ، آزاد سازند !!

آنارشیستهای کامل و حقیقی نیز این را به خوبی درک کرده بودند و فهمیده بودند تمام این قصه های بی سر و ته  ، حقه بازیهای اجتماع است برای حفاظت از ضعیفان و ممانعت از کامروایی انسانهای قوی و شایسته لذت بردن !... واین منطقی ترین نتیجه ء الحاد و تفکر ملهم از آن میتواند باشد و هر چه غیر از این باشد ، التقاتی و به دور از اصالت و صداقت راستین است.

 

جالب است که  مجرمان و تبهکاران جوامع انسانی در این رابطه ، بصورتی غریزی این مطلب را بدیهی فرض میکنند و" توانایی" را تنها مجوز انجام هر نوع فعالیت مورد خواست خود میشمرند و به درستی این مطلب را درک کرده و در روش خود بکار میبندند. در حقیقت آنها فیلسوفان عامی صادق تری از اندیشمندان ماتریالیست و ملحد جوامع دیروز و امروز هستند.

حتا دقت در زندگی حیوانات هم با تعجب فراوان ما را به همین نتیجه میرساند. حیوانات تنها بر اساس قانون قدرت و برتری سطح کامیابی خود را تعیین میکنند . و تنها مانع آنها در اجرای کامل این امر نیروی غریزه است که برخی از گونه های حیوانی را به سمت زندگی اجتماعی و به طبع آن ترجیح منفعت جمعی بر کامیابی فردی می کشاند . جالب اینجاست که هر چه گونه حیوان ضعیف تر باشد این نیاز غریضی به زندگی اجتماعی فزونی میابد .

در حالیکه با حیرت بسیار قوی ترین نوع حیوانات جهان و نیرومند ترینشان که انسان باشد  ، به عکس تمامی حیوانات با فزونی قدرت اش اجتماعی تر شده است . واین دلیلی آشکار است  بر فطری بودن اعتقاد به خدا در انسان و به طبع آن وجود اخلاق و قانون  که نیاز ابتدایی اجتماعی بودن است ...

مسئله ای که فسلفه قدرت درست عکس آنرا برای ما تجویز میکند ، یعنی تبعیت از سود فردی و کامرانی قدرتمندانه و بی توجه به اخلاق که متضاد زندگی اجتماعی ست و به معنای دوری از جامعه و قوانین آن و زندگی مشابه با حیوان قدرتمند است... 

  - چنین رویکردی نیز به نوعی دیگر در فلسفه " روسو "  و بازگشت به طبیعت اش به نوعی دیگر بروز می یابد – ...

در واقع و به زبان ساده ، دنیای ملحد و در عین حال پایبند به برخی اخلاقیات و قوانین انسانی مثل حقوق بشر از نظر عقلانی ، تنها  جامعه ای فریبکار و به دور از خرد ناب میتواند باشد – که به گمان بنده چنین نیز هست – و آن جامعه ملغمه ایست از بی اعتقادی به خدا و معاد و غایت جهان و... نتایج منطقی اعتقاد به خداوند و .... !!!

سرقتی از روی ناچاری و برای فراموشی چالش اصلی و مهم  " فرض نبودن خداوند و سیستم حساب و کتاب اخروی "...

 ... در واقع همین امر است که دنیای مدرن امروز ما با تمام نیرویی که برای فراموشی خداوند بکار میبرد همواره نتیجه ء عکس میگیرد و هر روز اعتقاد به خداوند یکتا و گسترش ادیان توحیدی  مشهود تر میگردد و یا لا اقل این اعتقاد و ادیان اینچنین_  بر خالاف تصور و انتظار دنیای مدرن  _  از بین  نمی رود !

 

جالب اینجاست که بسیاری از اوقات ، حکومتهایی که ظاهر مذهبی و دینی دارند و در حقیقت باطنی ساخته شده از همان فلسفه اصالت قدرت را در پس چهره ظاهری خود پنهان کرده اند ، و از اعتقاد به خداوند و ادیان الهی ، استفاده هایی در جهت عکس فلسفه وجودی آنها میبرند و البته به صورتی طبیعی مخالف نتایج فطری آن یعنی " حقوق بشر و اخلاق حقیقی"   هستند !!!

در واقع مذهب برای چنین قدرتهایی تنها حکم یک وسیله ابراز قدرت و سلاحی قدرتمند را بازی میکند و اندکی توجه و دقت ، ساختار درونی مبتنی بر فلسفه اصالت قدرت ( یا همان نتیجه طبیعی و عقلانی الحاد ) را در آنها آشکار میکند !!!

به همین دلیل است که دیکتاتوریهای مذهبی ، رفاقت و نسبتی دیرینه را با قدرتهای استعماری و ملحد نشان میدهند .

در پایان باز هم میخواهم این سؤال ها را از خودم و شما بپرسم ...

" آیا التزام به اخلاق و حقوق بشری بدون اعتقاد به خداوند ممکن است ؟ و اگر هست آیا عقلانی و منطقی و خردمندانه می نماید ؟ " .......

                                             **********

                                                منتظر نظرات شما میمانم... .

                                                                                                "  یا حق "







بازدیدهای امروز: 19  بازدید

بازدیدهای دیروز:4  بازدید

مجموع بازدیدها: 81217  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «