سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از ویژگیهای مؤمن آن است که از حرامها پاک باشد و در شبهه ها توقف کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ به علی علیه السلام ـ]

هنر و فلسفه و ادبیات و ادیان ...

 
 
بهار آمد ، پریشان باغ دنیا مرده بود اما ...(دوشنبه 87 اسفند 26 ساعت 12:41 عصر )

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و درود و تهیت به مناسبت تولد خجستهء ابر انسان تاریخ بشریت ، اسوهء حسن و نکویی ، پیشوای آزاد مردان و آزاده زنان عالم وجود و خلاصهء هرچه خوبی و بزرگی در زمین و زمان ... حضرت ختمی مرتبت ،  محمد بن عبدلله ( که سلام و صلوات خداوند و فرشتگان و اوصیا و اولیا تا ابد دهر بر او باد ) رسول اعظم و اکرم خداوند و تاج سر هستی ، آنکه ظلمت دنیا را به نور اسلام روشن ساخت و پیامدار امین حق تعالی بود ...

و همچنین در تقارنی مبارک و فرخنده ، آمدن بهار طبیعت ، نشان روشن قدرت پروردگار بزرگ در تولد هستی از درون نیستی و روشنی از دل تاریکی و زندگی و جنبش از قهقهرای مرگ و جمود ، تذکر هرساله بر بیداری عالم و یاد قیامت کبری ....

امید آن دارم که سال نو ، مملو از برکات و حسنات و سرور و شادکامی برای همگی شما باشد و روزهای آینده بسی پر بار تر از روزگار گذشته مان باشد ، به حول و قوهء حقیقت حق ایزد یکتای بی همتا ...

 واما بعد ...

 در سالی که گذشت شاهد چه بسیار اتفاقات عجیب و غریب ، یا قابل انتظار و حوادث تلخ و شیرین که بودیم ! در کمال تاسف و تاثر همچنان که بارها گفته شده ، انسان به ظاهر متمدن و پیشرفته !! هنوز در خم یک کوچه از انسانیت ، همچون چهارپایان پای در گل استحمار قدرتهای دغل و زور و زر مدار مانده است  و...  تا کی کسی ازاین میانه برآید و  از خویش برون آید و کاری بکند ، خدا داند و بس  ...!

یادمان می آید که آقای پرزدیندت نخست جهان ! با چه فضاحت و خواری از صحنهء نمایش دلقکهای آدمکش و سفاک روزگار بیرون رفت و دلقک دیگر به جای او رقصیدن آغاز کرد ... یادمان می آید که صهیونیستهای مهربان بی کس و کار و تنها مانده ء مظلوم (!!! ...) چگونه چند هزاران نفر مرد و زن و کودک  ناقابل را با سلاحهای ممنوعه و ضد انسانی به سزای اعمالشان (که همان ادعای خشن مالکیت خانه خودشان باشد ! ) رساندند و بسیاری از ما هیچ نگفتیم و نکردیم و یا از آنها حمایت نیز کردیم !

یادمان می آید که وقتی چند بنگاه خبری ناغافل هلیکوپترهای آمریکایی را شناسایی کردند که تسلیحات برای پایگاههای طالبان در افغانستان می برند ، فرمانده نیروهای آمریکایی فرمودند که این یک اشتباه بوده است  و هلیکوپترهای ما به اشتباه مهمات را به پایگاه طالبان رساندند !!

بعد هم بسیاری از ما هیچ شک و تردیدی در واقعیات مسلم ! به خودمان راه ندادیم و همچنان معتقد ماندیم که این ادعاها مال آخوندها و دولت جمهوری اسلامی است !!! ما حتا چنان مؤمن به ابرقدرتهای عزیز بودیم که استدلالهای امثال آقای مایکل مور و دیگران را در فیلمهای مستند و کتابهایشان در مورد 11 سپتامبر دروغین و دسیسه های  آمریکا و صهیونیستها برای آغاز جنگ جهانی برعلیه مسلمانان را ، هوچیگری و دروغ انگاشتیم و وانمود کردیم مایکل مور هم با آیت لله خامنه ای روی هم ریخته اند !!!!

یادمان می آید که چگونه زلزله های پیش بینی شده ( نامهء ایت لله خمینی را به سران شوروی سوسیالیستی به یاد بیاورید ) پایه های سست اقتصاد و نظام سرمایه داری را لرزاند و هنوز این تکانها ادامه دارد و به گفته کارشناسان غربی سرانجام آن چیزی نیست جز فروپاشی این بنا همچون ساختمان های پر عظمت کمونیسم دیروز ... 

 چقدر است غمگنانه است که ما هرگز از اطرافمان و روزگارمان درس نمیگیریم ... پیش بینی سقوط و زوال کمونیسم ، پیش بینی نبوغ آسای رهبر انقلاب ایران نبود ، بلکه آینده نگری روشن اسلام  بود که به حقیقت پیوست و همچنان در حال تحقق است .

واضح است که دنیای ما به چه سمتی در حال حرکت است و به کدام سو پیش میرود ( اگر بتوان آنرا پیش خواند و نه پس !! ) ... نظام قدرت طلب سرمایه داری در حال پوست اندازی ارتجاعی به سمت تولد نظامی جدید ( ودر واقع سنتی ) است که یاد آور دوران ظلمت قرون وسطی خواهد بود .

ادعاهای انسان دوستانه و دموکراتیک با حفظ ظاهر خود در حال تبدیل شدن به دیکتاتوری محض و آشکار جهانی است . یادمان هست که هنوز جهان ما در حال و هوای انتهای جنگ جهانی دوم است و با تسلط قدرتهای پیروز آن قائله ( با تفاوت اینکه کمونیسم نابود شده ولی صاحبان کمونیسم دارای همان قدرت دیکتاتوری متحول شده به سمت و سوی سرمایه داری هستند ! ) اداره میشود . جالب اینجاست که این دیکتاتوری جهانی با حق وتوی معروف و آزاد اندیشانه اش ! دموکراسی را فریاد میزند !!!

 

چشمانمان را اگر باز کنیم خواهیم دید که جهان بیچارهء ما به دست خود ما دارد به سمت ظلمات پیش میرود . دارد از هرگونه انسانیت حقیقی تهی میشود و در عوض مملو شعارهای انسان دوستانه و مدرن میگردد !  انسان امروز دیگر حتا خود را " انسان " به معنای حقیقی آن نمیداند و بیشتر خود را حیوان ناطق باهوشی می یابد که حق دارد تا سر حد مرگ خوش بگذراند !!! ( به آثار آن توجه کنید در اخلاق مدرن .... ذکرهمه موارد آن بیمورد است و در این مجال نیز نمی گنجد البته ! )

این سقوط پر شتاب شما را به یاد چه وعده ای می اندازد ؟ ... آیا به طرز عجیب و معجزه واری جهان به سمت وضعیت آخرالزمانی حرکت نمیکند ؟؟؟

 

پس چرا به خودمان نمی آییم و بر خلاف طبیعت خداوند که هر سال تازه میشود و زنده میگردد ، به مرگ و نیستی و جمود و تباهی خو کرده ایم  و انسان را با حیوان خوش گذران بی خیال دیگران تاخت زده ایم ؟؟؟!!!

آیا وقت آن نرسیده است که در احوال خود و جهان اطرافمان نظری تازه بیافکنیم ؟؟؟

تا دیدگاه شما چه باشد .....

 

الهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن والناس الاجمعین



 
انسانیت و نفی خداوند(پنج شنبه 87 آذر 7 ساعت 7:32 صبح )

                                با سلام خدمت دوستان عزیز و بزرگوارم و مخاطبان این مجال کوتاه

در این مقال قصد دارم در حد وسع و توان و تا جایی که زنجیر کوتاه خرد و نیروی عقل  بنده اجازت رهایی مرا میدهد در مورد یک مسئله بنیادین تفکر بشری ، بحث کوتاهی داشته باشم ، امیدوارم که کاستی ها نواقص این نظریات تنها مودت و دوستی شما گرامیان عزیز را در ارشاد و راهنمایی بنده بر انگیزد و بر بنده ایراد کاستی استطاعت فکری را ببخشایید.

بنده میخواهم در اینجا گمان خود را در مورد اینکه : " ما هرگز نمی توانیم به عنوان یک انسان که همزمان خردمند است و قایل به انسانیت و اخلاق ... وجود خداوند باریتعالی را رد نماییم ! " تا جایی که میتوانم به اثبات نزدیک  کنم.

***

 در مورد وجود یا عدم وجود آفریدگار و خداوند در طی قرون متوالی و بسیار ،  بحث های عقلی و فلسفی فراوان صورت گرفته است و در رد و اثبات هر دو نظر مجادلات  بسیار صورت گرفته است که  من در اینجا قصد ورود و بررسی هر چند پراکنده ی تمامی ساحت های این بحث را ندارم و ادعای آنرا نیز ....

اما میخواهم دوباره فرضی را مبنای بحث کوتاه خود قرار دهم و از آن نتیجه ای مبتنی بر عقل واستنتاج خرد بگیرم.

فرض کنیم خداوند وجود نداشته باشد و به صورت قطعی و یقینی این مسئله برای ما ثابت شده باشد.

حالا من به عنوان یک انسان چه موجودی هستم ؟ تکلیف و وظیفه من در قبال خودم در ابتدا چیست ؟ آیا اصولا" تکلیفی بر من مترتب خواهد بود یا خیر ؟

آیا من ملزم به رعایت چیزهایی که به آنها حقوق دیگران ، انسانیت ، قانون و یا اخلاق  و ...هر چیز دیگری شبیه اینها  میگویند هستم ؟ به چه دلیل؟ استدلال عقلی من برای این التزام چه خواهد بود؟

اگر نگاهی گذرا به تاریخ تفکر بشری و فلسفه ورزیهای انسان خردمند در طول حیات متمدن او بیاندازیم و آنرا از این دریچه در معرض کنکاش و تعمق قرار دهیم ، - از نظر بنده  ، تنها -  نتیجه عقلانی محکمی که میتوان گرفت این خواهد بود که انسان هر چه باشد و جهان اطراف او هر ماهیتی داشته باشد هرگز دلیلی نخواهد داشت تا از لذت ها و تمایلات خویشتن خود به هر دلیل بگذرد و به خاطر مصلحت فرد دیگر یا جمع و اجتماعآنرا فرو گذارد .

 در واقع – در آنصورت -  تنها در صورتی که یک اجبار مرا وادار به این التزام های گوناگون نماید نفع من حکم میکند که تن به این جبر دهم و در غیر این صورت کار من تنها عملی غیر عقلانی و بیهوده خواهد بود.

فرض کنید من تمایل دارم به خاطر رضایت خاطر خود و یا منفعتی که احتمال آنرا میدهم برای من واقع شود دیگری را قربانی نمایم حتا اگر آن دیگری فردی از افراد خانواده ء من باشد و یا تعدادی از افراد اجتماع اطراف من ...

چه چیز خردمندانه و یا دلیلی قاطع بر ان حکم میکند که من از این کار اجتناب کنم؟

اخلاق ؟ ...نفع من در صورت رعایت قانون توسط همه و راحتی من ؟ ... انسانیت ؟.... ولی اگر من قدرت آنرا داشته باشم تا بدون نیاز به رعایت شدن این قوانین توسط خود یا دیگران ، به نفع و لذت ایده آل خود برسم چه ؟ در آنصورت دلیل عقلانی من چه خواهد بود ؟

شفقت ؟ ترحم ؟ همخونی ؟ بستگی های خانوادگی و عاطفی ؟ بستگی نژادی و امثال اینها ؟...

اما تمام اینها چیزهایی ذهنی نیستند که مرا از به دست اوردن نهایت لذت و منفعت به صورتی احمقانه باز میدارند ؟؟؟  اینها امور فطری من هستند ؟ فطرت من چیست ؟ مگر من حیوان مادی گذرایی نیستم که نهایت و غایتی متوجه من و البته دیگران نیست ؟

چنین است که تنها با زیرکی و ریزبینی ، بدون تعارف و با  قاطعیت متوجه میشویم تنها و تنها خردمندان واقعی که به وجود خداوند و هدف دار بودن جهان و غایت و نهایت موعودی اعتقاد ندارند، آنارشیستهای کامل و حقیقی هستندو هرگونه تخفیف در این نظریه ، فریب دادن خود و دیگران می نماید...

 

من فکر میکنم بزرگترین و خردمندترین و البته صادق ترین  فیلسوف ملحد تاریخ بشریت به یقین " نیچه " بوده است.

                                         

 اوست که بدون ملاحظات فریبکارانه وقتی" حکم به مردن خداوند" میدهد( در واقع دریافت نهایی خود از تفکر در باره جهان و علت آن و فهمیدن آنکه خداوند از ابتدا نبوده است ، نه به گمان برخی تنها پایان دوره استیلای مسیحیت بر ذهن بشر اروپایی ) تنها غایت مقبول و خردمندانه را برای بشر " نیل به قدرت" میداند و اخلاق و قانون را در هر صورتی ، فریبکاری و حقه ء انسان های ضعیف برای مراقبت از خود در برابر انسان قوی و نیرومند  میداند .

نیچه به خوبی دریافته بود که با مرگ ایده ء خداوند و حساب وکتاب الهی ، انسان خردمند –  و البته انسان دارای قدرت – هیچ دلیل عقلی برای التزام به  قوانین  ساخته دست بشر ندارد .

نیچه ،  شتر سواری دولا دولا ی  فیلسوفان ملحد پیش ازخود را در قبول ضمنی وجوب رعایت اخلاق و قانون را فریبکارانه و ناشی از حقارت و ضعف می پنداشت و این به دلیل ذهن درخشان و عقل و خرد  بی ریا و قدرتمند  نیچه بود که اورا وادار میکرد همچون فلاسفه دیگر به این حقارت تن درندهد.

 البته قبل و بعد از نیچه هم کسانی بودند که تا حدودی این عدم التزام بشر را در صورت نبودن خداوند تشخیص داده بودند و تا حدی در سیستم فلسفی خود انرا جای داده بودند ولی هرگز مانند نیچه جراءت و جسارت ابراز قاطع و بدون سازش آنرا به صورت خالص و عیان به خود نداده بودند.

دقت و توجه در آراء برخی از فلاسفه یونان باستان ، و بعدها  سیستمهای فلسفی مانند آنچه که در پس زمینه افکار کسانی مثل : شوپنهاور ، هگل ، و دیگران ... این دریافت همراه با وحشت و ترس از ابراز قاطعانه و کامل و بی پروای  آنرا، از پس  لفافه های پیچیده برای ما آشکار میسازد .

یکی از نمودهای منطقی این دریافت ها آراء ماکیاولی  ست که  نسخه ای برای پادشاهان و حاکمان است – صاحبان همان قدرت مورد اشاره نیچه هرچند که در سطح ! و به دور از ژرفای ا ندیشه نیچه... _     تا از مزایا ی

 عقل و خرد انسانی استفاده ببرند و این انرژی نهفته در اتمهای اعتقاد به الحاد را برای رسیدن به نهایت رهایی از قیود انسانی و به طبع آن کامروایی مادی ، آزاد سازند !!

آنارشیستهای کامل و حقیقی نیز این را به خوبی درک کرده بودند و فهمیده بودند تمام این قصه های بی سر و ته  ، حقه بازیهای اجتماع است برای حفاظت از ضعیفان و ممانعت از کامروایی انسانهای قوی و شایسته لذت بردن !... واین منطقی ترین نتیجه ء الحاد و تفکر ملهم از آن میتواند باشد و هر چه غیر از این باشد ، التقاتی و به دور از اصالت و صداقت راستین است.

 

جالب است که  مجرمان و تبهکاران جوامع انسانی در این رابطه ، بصورتی غریزی این مطلب را بدیهی فرض میکنند و" توانایی" را تنها مجوز انجام هر نوع فعالیت مورد خواست خود میشمرند و به درستی این مطلب را درک کرده و در روش خود بکار میبندند. در حقیقت آنها فیلسوفان عامی صادق تری از اندیشمندان ماتریالیست و ملحد جوامع دیروز و امروز هستند.

حتا دقت در زندگی حیوانات هم با تعجب فراوان ما را به همین نتیجه میرساند. حیوانات تنها بر اساس قانون قدرت و برتری سطح کامیابی خود را تعیین میکنند . و تنها مانع آنها در اجرای کامل این امر نیروی غریزه است که برخی از گونه های حیوانی را به سمت زندگی اجتماعی و به طبع آن ترجیح منفعت جمعی بر کامیابی فردی می کشاند . جالب اینجاست که هر چه گونه حیوان ضعیف تر باشد این نیاز غریضی به زندگی اجتماعی فزونی میابد .

در حالیکه با حیرت بسیار قوی ترین نوع حیوانات جهان و نیرومند ترینشان که انسان باشد  ، به عکس تمامی حیوانات با فزونی قدرت اش اجتماعی تر شده است . واین دلیلی آشکار است  بر فطری بودن اعتقاد به خدا در انسان و به طبع آن وجود اخلاق و قانون  که نیاز ابتدایی اجتماعی بودن است ...

مسئله ای که فسلفه قدرت درست عکس آنرا برای ما تجویز میکند ، یعنی تبعیت از سود فردی و کامرانی قدرتمندانه و بی توجه به اخلاق که متضاد زندگی اجتماعی ست و به معنای دوری از جامعه و قوانین آن و زندگی مشابه با حیوان قدرتمند است... 

  - چنین رویکردی نیز به نوعی دیگر در فلسفه " روسو "  و بازگشت به طبیعت اش به نوعی دیگر بروز می یابد – ...

در واقع و به زبان ساده ، دنیای ملحد و در عین حال پایبند به برخی اخلاقیات و قوانین انسانی مثل حقوق بشر از نظر عقلانی ، تنها  جامعه ای فریبکار و به دور از خرد ناب میتواند باشد – که به گمان بنده چنین نیز هست – و آن جامعه ملغمه ایست از بی اعتقادی به خدا و معاد و غایت جهان و... نتایج منطقی اعتقاد به خداوند و .... !!!

سرقتی از روی ناچاری و برای فراموشی چالش اصلی و مهم  " فرض نبودن خداوند و سیستم حساب و کتاب اخروی "...

 ... در واقع همین امر است که دنیای مدرن امروز ما با تمام نیرویی که برای فراموشی خداوند بکار میبرد همواره نتیجه ء عکس میگیرد و هر روز اعتقاد به خداوند یکتا و گسترش ادیان توحیدی  مشهود تر میگردد و یا لا اقل این اعتقاد و ادیان اینچنین_  بر خالاف تصور و انتظار دنیای مدرن  _  از بین  نمی رود !

 

جالب اینجاست که بسیاری از اوقات ، حکومتهایی که ظاهر مذهبی و دینی دارند و در حقیقت باطنی ساخته شده از همان فلسفه اصالت قدرت را در پس چهره ظاهری خود پنهان کرده اند ، و از اعتقاد به خداوند و ادیان الهی ، استفاده هایی در جهت عکس فلسفه وجودی آنها میبرند و البته به صورتی طبیعی مخالف نتایج فطری آن یعنی " حقوق بشر و اخلاق حقیقی"   هستند !!!

در واقع مذهب برای چنین قدرتهایی تنها حکم یک وسیله ابراز قدرت و سلاحی قدرتمند را بازی میکند و اندکی توجه و دقت ، ساختار درونی مبتنی بر فلسفه اصالت قدرت ( یا همان نتیجه طبیعی و عقلانی الحاد ) را در آنها آشکار میکند !!!

به همین دلیل است که دیکتاتوریهای مذهبی ، رفاقت و نسبتی دیرینه را با قدرتهای استعماری و ملحد نشان میدهند .

در پایان باز هم میخواهم این سؤال ها را از خودم و شما بپرسم ...

" آیا التزام به اخلاق و حقوق بشری بدون اعتقاد به خداوند ممکن است ؟ و اگر هست آیا عقلانی و منطقی و خردمندانه می نماید ؟ " .......

                                             **********

                                                منتظر نظرات شما میمانم... .

                                                                                                "  یا حق "







بازدیدهای امروز: 5  بازدید

بازدیدهای دیروز:7  بازدید

مجموع بازدیدها: 79830  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «