" بسمه تعالی "
« فردوسی پور ، اوباما ، و دموکراسی جهانی »
با سلام و درود خدمت عزیزان و دوستان بسیار گرامی و شریف
در این نوبت از مجال کوتاه همیشگی مان قصد داریم به مسایل روز ایران و جهان از نگاهی متفاوت بپردازیم . باشد که مورد توجه و عنایت شما قرار گیرد.
***
« مصالح فردی یا مصالح کشور »
در بخش نخست به مسئله ای که در هفته های اخیر برای برنامهء پرمخاطب و جذاب « 90 » پیش آمد و حرف و حدیث های بسیار پیرامون آن ، می پردازیم . برنامهء 90 از آندست برنامه های تلویزیونی ست که نیاز به معرفی و شناخت پیشینه ندارد و اما جنجالهای اخیر که پس از بروز اختلاف بین مجری توانا و دوست داشتنی برنامه و مسئولین فدراسیون فوتبال پیش آمد ، جنجالهای نامربوطی نیز به آن اضافه شد که از فرط عجیب و غریب بودن تنها در کشور عزیز ما میتواند اتفاق بیفتد !!
بنده در اینجا قصد ندارم به چون و چرایی ماجرا بپردازم و یا به دنبال مقصر باشم ، که به نظر می آید کلیت آن در محضر مردم خوب ما واضح و آشکار باشد و ... بگذریم .
هرچند که نمیتوان در اینجا هر مقدار هم که پرهیز به خرج داد ، مراتب تاءسف خود را از روش مقابله در بین معدودی از مسئولان عزیز کشور ما در مقابل انتقادها و مطالبه های به حق مردم و رسانه ها ابراز نکرد . این معضل تا جایی در فرهنگ مدیریتی کشور ما ریشه دوانده است که به سنگری مطمئن برای مدیران خلاف کار و یا کم کار تبدیل شده و در پی هر اعتراض و یا انتقادی به سرعت ایشان مسئله را به « آبروی نظام و خون شهدا و حیثیت انقلاب » ربط میدهند !!
بی توجه به اینکه این مسایل در نگاه ملت بزرگ ما چنان بزرگ و عظیم هستند که با چند انتقاد ساده و یا زیر سؤال رفتن چند مدیر و مسئول ، تکان هم نمیخورند چه برسد به اینکه – به ادعای اقایان – بر باد بروند و یا متزلزل شوند. و این به نظر شخصی بنده نوعی توهین به ملت و مسئولین درست کار و شریف که صاحبان اول و آخر این کشور و نظام هستند محسوب میشود . و ما انتظار داریم هر چه سریعتر نسبت به تنبیه چنین اشخاص حیله گری اقدام قاطع صورت بپذیرد.
اما مسئله دیگر ، ایراز تعجب و حیرت ما و بسیاری از آگاهان امر ، در برابر برخورد غیر منطقی برخی دیگر از مسئولین در برابر برنامهء خوب 90 و فردوسی پور بود !
انگار که ایشان ترجیح داده بودند دهان محق را ببندند تا دستان مقصر را ...!!!
به هر صورت مسئله بدتر از بد در این ماجرا اینست که یک موضوع اختلاف ساده در ورزش کشور چرا بایستی به مسئله ای اجتماعی و سیاسی تبدیل بشود تا آنجا که حتا آلت دست دشمنان ملت و کشور اسلامی عزیزمان – مثل شبکه های مزدور خارجی – گردد ؟؟!
محدود کردن آشکار برنامه و مجری آن که به رک و راست بودن و چالشی بودن معروف است و حتا اقدام عجیب تر و شرم آور تر در بستن مجراهای پیام کوتاه مخاطبان برنامه ، اقدامی بسیار عجیب و غیر مسئولانه بود که معلوم نیست از طرف کدام کارشناس یا مدیر محترمی درست تشخیص داده شده بود ؟؟؟ نتیجه این شد که ما به دست خودمان ارکستری با شکوه برای دشمنانی برگزار کردیم که بدون ساز هم به خوبی میرقصند و میرقصانند !!!
و در این میان تصور میرود باز هم در ادامه برخوردهای غلط و غیر مسئولانه ، تقصیر این ماجراها را دارند به گردن فردوسی پور و طرفداران ورزشی اش می اندازند ( !!! ) و به جای قبول اشتباه از طرف خود سعی دارند با برون فکنی مصالح فردی را بر مصالح عالی کشور و نظام ارجح دقرار دهند که این حرکت باعث تاءسف بی نهایت هر دوستدار ملت و نظام و کشور خواهد شد .
***
« اوباما منجی یا نسخهء بدل ... ؟ »
بالاخره دوران ریاست جمهوری جرج بوش در آمریکا به سر آمد و شخصیت منفور و مملو از حماقت و حیوانیت ایشان ( والبته سیستم پشت سر ایشان ) جای خود را به شخصیتی تا اینجا مقبول تر و موجه تر یعنی جناب « بارک اوباما » داد ( والبته به احتمال قریب به یقین با همان سیستم ، پشت سر ایشان ! )
وجهه خوب اوباما در ابتدا ی شروع به رهبری کشور آمریکا که به دلایل متعدد ی مانند سیاه پوست بودن یا مسلمان تبار بودن و یا مسایل دیگری که همه میدانند ( و جالب است که تمامی اینها در جهت خلاف هر آنچه بوده است که نظام استعماری امریکا و غرب بر آن استوار بوده اند ! ) به دست آمده است به نظر میرسد بسیار شکننده و بسته به رفتارهای عملی ایشان در آینده باشد .
در ابتدای امر و در پی سخنرانی مراسم تحلیف ایشان ، به نظر میرسید که همه چیز طبق معمول با حرفهای زیبا و مردم پسند ( مثل تمام دولت مردان جهان در گذشته و حال و احتمالا" آینده ) شروع شده و اوباما بیشتر سعی در همراه کردن اذهان عموم مردم در داخل کشور و برانگیختن احساسات ملی آمریکائیها را داشت .
این امر به خودی خود ، طبیعی و قابل پیش بینی بود . هرچند که به صورت بسیار ظریفی مطالبی نو و جدید را نیز به بسیاری از مردم جهان القاء کرد. اینکه نشان داد امیدواری بیش از حد معقول و خیالبافانهء مردم مستضعف و مسلمانان جهان برای ظهور فردی که تمام نظام سلطه جویانهء آمریکا و غرب را به هم میریزد و دشمنیهای پیشین را به اتمام میرساند ، تا چه حد بی اساس و غیر منطقی بوده و هست .
و اینکه جهان باید شاهد دورانی جدید در مناسبات و رفتارهای نظام آمریکایی در داخل و خارج کشور باشد ( هرچند که این مناسبات جدید با همان کلیت پیشین و اهداف گذشتهء آنها باشد ) و ... مسایل ریز و درشت دیگر که موشکافی و تحلیل همهء آنها وظیفه مطلعین و کارشناسان سیاسی و فرهنگی ست .
اما مسئله اساسی و مهم و مشهود در اینجا این است که ملتها و دولتهای مسلمان جهان باید بدانند که تنها راه سعادت و آزادی آنها در روشنگری حقیقت اسلام و پیشرفته شدن اذهان و ارکان نظامهاو ملتهای اسلامی و هماهنگ شدن و آماده شدن ایشان برای مقابله با سلطه طلبیهای جدید غرب و آمریکا ست .
در سخنرانی آقای اوباما مشهود بود که ایشان نیز مطابق انتظار ، راه نهایی مصالحه و آشتی بین دنیای اسلام و غرب را ، حل شدن دنیای اسلام در ارزشهایی با مختصات فکری غرب و مقهور شدن آنان در برابر دموکراسی و آزادی مورد نظر غرب و آمریکا میدانند !
چیزی که مبنا و پایهء اختلاف دیرینه دنیای اسلام و غرب بوده است و هرگز به درستی فهمیده نشده است ، همین مسئله است .
سلطهء سیاسی فرهنگی غرب هرگز درنیافت و یا نخواست که دریابد ، ارزشهای مورد قبول آنها - هرچند از دیدگاه آنها انسانی و بدیهی به نظر برسد – ممکن است با مبناهای فلسفی و عقلی و فرهنگی دنیای اسلام مغایرت داشته باشد و همین مسئله باعث جبهه گیری همیشگی و بدون سازش مسلمانان در برابر آنها می باشد.
و از طرفی دنیای اسلام در حال حاضر نیز هنوز نخواسته است که قبول کند و بپذیرد که از خواب گران خود برخیزد ، و در پی پیشرفت حقیقی و آشکار کردن چهرهء واقعی و ناب اسلام باشد !
و همواره به اشاره ای کاهلانه به مبانی و ریشه های محکم و خلل ناپذیر فرهنگی و فلسفی خود بسنده کرده است و همیشه خواب خوش و غنودن و اجتناب از حرکت به جلو را ترجیح داده است !!
به همین دلیل دنیای غرب که بنا به ذات خود سطه گر و مهاجم است هیچگاه نتوانسته دندان طمع خود را بکشد و در پی مصالحه حقیقی و عمیق با ما باشد و ما نیز همواره خود را طعمه ای لذیذ و در دسترس نشان داده ایم ( هرچند ، گهگاهی زهر دار ... ! ) که نیازی نیست با آن مصالحه شود .
پس امروز اگر روز بیداری مسلمین جهان نباشد ( که چندان به نظر نمی آید باشد ! ) و اگر دوران به خود آمدن و منصف شدن دنیای غرب نباشد ( که بسیار بعید است اینچنین شود !) همچنان برخورد و اصطکاک و کشمکش ها باقی خواهند ماند
و با تاءسف بسیارباید اعلام کرد که نمی توان شاهد از بین رفتن فجایع غیر انسانی در گوشه و کنار جهان در آینده بود و یا حتا به آن امید داشت !
***
« دموکراسی جهانی به جای دموکراسی محلی »
بنده به اشارات کوتاه در صحبت های قبلی نیز اشاره کرده بودم که جهان امروز تنها در ظاهر و روبنا ، جهانی مدرن و پیشرفته جلوه میکند و همچنان ساختار درونی آن پوسیده و غیر انسانی باقی مانده است.
مثال آشکار آن هم سیستم و نحوهء اداره و کنترل جهان و کشورها و پیامدهای آنست . ... دقت کنید ، ... جهان امروز ما به طرز ابلهانه ای هنوز با سیستم پس از پایان جنگ جهانی دوم اداره میشود !!!
تنها اتفاق خاصی که افتاده است افول روسیه و کمونیسم و چیره تر شدن سرمایه داری غرب و آمریکا بوده است که آنهم مستقیما" باعث افزایش فجایع انسانی و کشتار و قتل و عامهای بی منطق شده است . ( بایک بررسی کوتاه خودتان میتوانید آنها را به یاد بیاوریدئ و بشمارید ! )
هنوز نقشهء سیاسی جهان ، بر مبنای سلطهء بازماندگان فاتح جنگ جهانی دوم است . هنوز هم در سازمان ملل کشورهای پیروز شصت و اندی سال پیش حق غیر منطقی « وتو » دارند !!!
چگونه میشود که جهان ما امروز ، در قرن بیست و یکم و به ادعای برخی با شعار آزادی ، دموکراسی و مدنیت ، به پیش برود و کلیت جهان توسط دیکتاتوری ، زور و سلطه اداره شود ؟؟؟!!!
باور کنید اینها ذره ای شعار نیست ! آیا مصداق های این مطلب را به وضوح مشاهده نمیکنید ؟
آیا هنوز وقت آن نرسیده است که جهان ما بر اساس یک دموکراسی همه گیر و فرا ملیتی و « جهانی » اداره شود ؟
امروز که دنیا به تعبیر بسیاری از آگاهان امر کوچک شده است و حتا ادعای « دهکده » شدن آنرا داریم (!) چگونه است که باید در آن به دنبال دموکراسی های محلی ( آنهم به تعبیر یک نظام خاص و تفسیر یک فرهنگ غالب از آن ) بدویم و با کشتن ملیونها انسان در پی تحقق شعار آزادی و حقوق بشر باشیم ؟؟
آیا این به وضوح و روشنی ، روشی آزمایش شده وبا مبناهای فاشیستی و دیکتاتور مآبانه نمی باشد ؟
آیا در این صورت تمام دولتها و گروههای تمامیت خواه حق نخواهند داشت ادعا کنند ؛ در زمانه ای که جهان ما با روش دیکتاتوری اداره میشود ، درخواست رعایت دموکراسی از آنان به حیله و نیرنگ شبیه تر است تا یک حقیقت انسانی و مترقی ؟
به نظر بنده ، امروز وظیفه ء هر انسان آزاده و شریفی در سرتاسر دنیا ست که از قدرتهای سلطه گر جهانی ، مطالبهء « دموکراسی حقیقی جهانی » و احترام واقعی و عملی به مبانی فکری و فلسفی اندیشه های مخالف ( حتا اندیشه های مخالف غرب و نظام حاکم جهانی ، چنانچه از تعریف دموکراسی بر می آید ) نماید .
ما باید جهان امروز را به مثابه یک کشور واحد عظیم در نظر بگیریم که در آن کشور بزرگ و یکپارچه ، هر اندیشه ای قابل احترام است و هیچکس حق ندارد بنا به تشخیص خود ، ملتی را مجبور به پذیرش نظام فرهنگی خاصی گرداند .
هر ملیتی در آنجا حق دارد که به مثال ایالتی خود مختار بر فرهنگ ، سیاست و حقوق خود حاکمیت داشته باشد و در سرنوشت کشور بزرگ جهانی نیز دخالت و تاءثیر داشته باشد ...
در آن جهان یکپارچه ، هیچ کشور و یا سیستمی حق وتوی نظرات دیگران و تصمیمات جمعی را ندارد .
و در آن جهان تنها ممنوعیت مجاز ، ممنوعیت جلوگیری از حق زندگی با مبناهای انسانی و حق حاکمیت بر سرنوشت خود ( با در نظر گرفتن تمامی دیدگاهها در این مورد و نه تنها به روش و دیدگاهی خاص ) می باشد.
این جهان مفروض ، هرگز جهان ایده آل و اتوپیای موهومی نخواهد بود زیرا امکانات آن امروزه در دسترس بشریت وجود دارد و تنها سد راه آن ، سیاستمداران تمامیت خواه جهانی هستند که در پی القاء این روش فاشیستی اما پنهان ، به مردم جهان هستند که ؛ « جهان بایستی با روش آزادی و دموکراسی مورد نظر آنها یکپارچه شود » واین حیلهء بزرگ و خطرناک دنیای ماست که انسانیت حقیقی بشر را در خطر استحاله به حیوانیت آراسته قرار داده است .
*****
در فرصتهای بعدی ایده « دموکراسی حقیقی جهانی » را بیشتر خواهم شکافت .
نظرات شما را بی صبرانه و مشتاق ، منتظرم ...