با عرض تبریک به مناسبت مبعث فرخنده رسول حق به سالکان حقیقت ...
این هم یک حکایت زیبا از پیامبر حق و حقیقت تا معلوم شود که دلهای پاک بی هیچ بهانه تسلیم حق میشوند اما
دلهای سیاه و زنگار گرفته با آشکار ترین براهین نیز دست از لجاجت احمقانه بر نخواهند داشت و در ادامه دادن راه ضلالت
تردید نخواهند کرد ...
***************************
روزی ابوجهل چند سنگ در دست داشت و به پیامبر(ص) گفت که اگر تو پیامبر و رسولی و فرستاده ی خدا ، بگو که در مشت من چیست؟ پیامبر (ص) فرمودند که من بگویم یا اینکه آنچه که در دستان توست بر رسالت ما گواهی و شهادت دهند ؟ ابوجهل گفت که این دومی بهتر است ، و به اذن خدا سنگها در دست ابوجهل بر رسالت پیامبر شهادت دادند ؛ ابوجهل وقتی چنین وضعی را دید سنگها را با خشم برزمین کوبید و فرار کرد ... !!!
سنگها اندر کف بوجهل بود ...
گفت ای احمد بگو این چیست زود
گر رسولی چیست در مشتم نهان
چون خبر داری ز راز آسمان !!
گفت چون خواهی بگویم کان چهاست
یا بگویند آن که ما حقیم و راست
گفت بوجهل آن دوم نادرتر است
گفت آری حق از آن قادر تراست
از میان مشت او هر پاره سنگ
در شهادت گفتن آمد بیدرنگ
لااله گفت و الاالله گفت ...
گوهر احمد رسول الله سفت
چون شنید از سنگها بوجهل این
زد زخشم آن سنگها را برزمین ... !!
****************************************************